آگاهی به فرآیندهای عصبیای که در مغز رخ میدهد، کمک میکند تا بتوانید با اطمینان بیشتری از همه ظرفیتهای ذهنی خود استفاده کنید. مسیر عصبی یکی از فرآیندهای بسیار پیچیده و در عین حال مهمی است، که به افراد کمک میکند بتوانند مهارتهای جدید یاد بگیرند و عادتهای مخرب را ترک نمایند. در مقاله پیش رو به نقش مسیر عصبی در یادگیری مهارتها به ویژه در آموزش مهارت سخنرانی اشاره میشود:
آگاهی به فرآیندهای عصبیای که در مغز رخ میدهد، کمک میکند تا بتوانید با اطمینان بیشتری از همه ظرفیتهای ذهنی خود استفاده کنید.
مسیر عصبی یکی از فرآیندهای بسیار پیچیده و در عین حال مهمی است، که به افراد کمک میکند بتوانند مهارتهای جدید یاد بگیرند و عادتهای مخرب را ترک نمایند. در مقاله پیش رو به نقش مسیر عصبی در یادگیری مهارتها به ویژه در آموزش مهارت سخنرانی اشاره میشود:
برای انجام هر کاری، دستههای از فعلوانفعالات مغزی دست به دست یکدیگر میدهند تا انسان بتواند به درستی از پس فعالیتها بربیاید.
بخش بزرگی از این فعل و انفعالات برای ساختن یک مسیر و فرآیند همیشگی و ثابت برای انجام دادن فعالیتها، صورت میپذیرند. زیرا مغز انسان تمایل دارد تا میتواند انرژی کمتری مصرف کند و در انجام دادن فعالیتهای تکراری و روتین به این هدف خود میرسد!
مسیر عصبی یک مسیر یا فرآیند تکرارشونده در مغز است که باعث میشود هنگام انجام دادن کارها کمتر به آن کار فکر کنید و فعالیتهای خود را با صرف انرژی ذهنی کمتر و سریعتر به انجام برسانید.
مسیر عصبی باعث ایجاد رفتارهای تکراری و عادتها شده و بهترین راه برای یادگیری مهارتها به شمار میرود.
زمانی که کاری را برای اولین بار انجام میدهید یا تکنیکهای یک مهارت را برای اولین بار میآموزید، مسیر عصبی جدید و باریکی در مغز تشکیل میشود.
با تکرار یک کار یا تمرین یک مهارت، به مرور مسیر عصبی قویتر و گستردهتر میشود. بطوریکه پس از مدتی، دیگر برای انجام آن کار نیازی به تمرکز ندارید. از آن پس، هرگاه قصد انجام کاری را داشته باشید مسیر عصبی مخصوص به آن، فعال میشود.
فرض کنید یک صخرهنورد میخواهد فاصله بین دو کوه را طی کند. این در حالی است که دو کوه در فاصله زیادی از یکدیگر قرار گرفتهاند و میان دو کوه هیچ راه ارتباطی وجود ندارد.
در برخورد اول، کوهنورد کمی ترس و عدم اطمینان را تجربه میکند. اما با غلبه بر ترس و به کمک مهارتها و تواناییهای خود تصمیم میگیرد این مسیر را به هر قیمتی، طی نماید.
صخرهنورد به کمک ابزارهایی که در اختیار دارد، میتواند با استفاده از طناب، اتصال بین دو کوه را برقرار کند، خود را به طناب متصل کرده و عبور نماید. مطمئنا این کار ریسک و ترس زیادی برا او در بردارد.
اگر صخرهنورد در مسیر خود دوباره بخواهد فاصله بین دوکوه را طی کند، مطمئنا مهارت بیشتری در اتصال طناب به کوه، اتصال خودش به طناب و مدیریت استرس و هیجان پیدا کردهاست. حتی شاید در دفعه سوم و چهارم ایدهها و راهکارهای جدیدی هم به ذهنش برسد!
با هر بار عبور صخرهنورد از مسیر مربوطه، مسیر عصبی عبور در مغز او فعالتر و وسیعتر میشود، تکرار مهمترین عامل شکلگیری مسیر عصبی قدرتمند در مغز است.
به همین دلیل است که بسیاری از کارشناسان بر این باورند «نتوانستن»، برای انسان مفهومی ندارد! بلکه بهتر است بگوییم مسیر عصبی در آن زمینه برای مغز فرد تشکیل نشدهاست. از آنجاییکه مسیر عصبی با تکرار کردن ساخته میشود، بنابراین «نمیتوانم» با تکرار و تمرین به «میتوانم» تبدیل خواهد شد!
مغز انسان، اندامی با حدود یک و نیم کیلوگرم وزن، پیچیدهترین سیستم در کل دنیا محسوب میشود. مغز به کمک نخاع، سیستم عصبی مرکزی را تشکیل میدهد که در هر لحظه اطلاعات بدن انسان را پردازش کرده و پاسخ مناسب ایجاد میکنند.
سیستم عصبی دارای دو بخش اصلی سیستم عصبی مرکزی و سیستم عصبی محیطی است. مجموع این سیستمها عملکردهای مهم مغزی مانند هوشیاری، حافظه، برنامهریزی و اقدامات اختیاری، و همچنین عملکردهای دیگر بدن مانند تنظیم تنفس، ضربان قلب، فشار خون و هاضمه را کنترل میکند.
سیستم عصبی شامل شبکهای از سلولهای عصبی به نام نورون است. بیش از صد هزار میلیارد نورون در مغز انسان وجود دارد. نورونها کوچکترین واحد سازنده سیستم عصبی به شمار میروند و عملکرد این سیستم به ارتباط بین آنها وابسته است.
نورونها در اصل نوعی جسمی سلولی هستند که علاوه بر هسته، سیتوپلاسم و غشای معمولی، یک دنباله سیتوپلاسمی نیز دارند.
دنباله سیتوپلاسمی شامل دو بخش دندرید و آکسون است. این دنبالههای سیتوپلاسمی، که گاهی بسیار طویل هستند، تار یا رشته عصبی نام دارند. اجتماع رشتههای عصبی در کنار یکدیگر اعصاب را تشکیل میدهد.
وظیفه نورونها انتقال پیام عصبی به مراکز عصبی و از آنجا به همه اندامهای بدن است. انتقال پیام از نورونها به اندامهای بدن به کمک پالسهای بیوالکتریکی صورت میپذیرد.
این پالسها، پیام را از طریق دندریتها دریافت کرده و از راه آکسونها به خارج ارسال میکنند. وقتی شخص کاری را تکرار میکند، آکسون قطورتر میشود و پیامها میتوانند سریعتر مخابره شوند. بنابراین میتوان گفت تشکیل مسیر عصبی در واقع همان اتصال قدرتمند بین آکسونها و دندریتها در مغز انسان است.
تمام رفتارها و نگرشهای ما به دلیل ساخت مسیر عصبی در مغز است. هر چقدر تمرین بیشتری انجام شود و تعداد رفت و برگشتها در دنباله سیتوپلاسمی بیشتر شود، مسیر عصبی محکمتر و مطمئنتری ساخته خواهد شد.
در تمام طول زندگی خود، هنگامیکه مهارتی را یاد میگیرید یا به موضوعی فکر میکنید، در حال ساخت مسیرهای عصبی هستید. بهترین مثالها برای درک بهتر این موضوع، فرآیند یادگیری مهارتهایی همچون رانندگی و دوچرخهسواری است.
در نخستین روزهای یادگیری مهارت رانندگی توجه به همه مواردی همچون کنترل آینهها، کنترل فرمان، توجه به علائم راهنمایی و رانندگی بسیار سخت است. علاوه بر آن باید در عین توجه به تمام این عوامل، هنگام کاهش دور موتور، دنده را نیز با دقت به پدالهای گاز و کلاج تعویض نمود.
همین فوتوفنها باعث میشود یک راننده مبتدی در ابتدای مسیر یادگیری مهارت، احساس ناتوانی بکند. چراکه ممکن است او حتی برای تعویض دنده مجبور باشد به دنده نگاه کند تا اعداد را بهدرستی به ذهن بیاورد!
اما برای افرادی که در حال حاضر به این مهارت مسلط هستند، تمام این موارد به راحتی قابل کنترل و انجام دادن است. بدون آنکه توجه به یک عامل باعث بروز اختلال در انجام دیگر کارها بشود. زیرا با تکرار و تمرین، مسیر عصبی مهارت رانندگی در مغز فرد تشکیل شده است.
معمولا اولین قدم برای انجام هر کاری، سختترین مرحله است؛ زیرا همزمان با ارسال اولین سیگنال در نورونهای مغز است. تا زمانی که ارتباطی بین نورونها بهوجود نیامده باشد، برای انجام کارها درجاتی از احساس ضعف و ترس وجود خواهد داشت.
اما به محض ایجاد اولین ارتباط در نورونها، به تدریج امکان عبور پالسهای بیوالکتریکی راحتتر میشود.
همانطور که پیشتر بیان شد؛ نورونهای عصبی وظیفه انتقال پیامها در مغز را به عهده دارند. هر بار مطلب جدیدی را یاد میگیرید و یا مهارت جدیدی را تجربه میکنید، نورونهای عصبی مسیرهای یادگیری جدیدی را ایجاد میکنند.
تا با تکرار و تمرین در یادگیری، مسیر ایجاد شده قویتر شود. فرآیند گسترش مسیر عصبی تا جایی ادامه پیدا میکند که فرد به میزان استانداردی از خودآگاهی برسد.
افرادی که به این مرحله یادگیری میرسند، آنچنان بر موضوع یادگیری خود مسلط هستند که آن را بصورت عادی و ناخودآگاه انجام میدهند.
در این حالت، افراد نه تنها توانایی انجام مهارتی را به دست آوردهاند، بلکه آنقدر آن را تکرار و تمرین کردهاند که مسیرهای عصبی آن کاملا شکل گرفته و از روی عادت به فعالیت میپردازند. در این صورت مغز انسان انرژی بسیار کمتری برای انجام مهارت صرف میکند و از همین رو، انجام آن کار برای شخص بسیار لذتبخشتر خواهد شد.
درست مثل کسی که به خوبی رانندگی را یاد گرفته و چند ماهی است که هر روز چند مرتبه رانندگی میکند و عملاً این مهارت بخشی از وجود او شده و بدون فکر کردن به مراحل مختلف رانندگی میتواند به خوبی و با تسلط و البته با لذت، رانندگی کند.
اگر تکرار و تمرین در یک مهارت متوقف شود؛ پس از مدتی مسیر عصبی مربوطه به تدریج ضعیف خواهد شد. فراموش نکنید که ساخت مسیر عصبی، فرآیندی دشوار و انرژیبر برای مغز محسوب میشود.
از آنجاییکه مغز تمایل دارد تا حد امکان انرژی کمتری مصرف کند، همواره در مقابل یادگیری از خود مقاوت نشان میدهد. به همین دلیل است که اکثر افراد از انجام یک فعالیت جدید یا یادگیری یک مهارت جدید فراری هستند. در واقع مغز خزنده انسان، مصرف انرژی برای یادگیری مطالب جدید را مغایر با بقای خود میبیند!
مقاله گام های یادگیری سخنرانی را هم مطالعه کنید.
بر اساس جدیدترین تئوری روانشناسی موسوم به تئوری انتخاب که نخستین بار توسط ویلیام گلسر مطرح شد، رفتار در انسان در اثر تعامل چهار مولفه رخ میدهد. این چهار مولفه همانند چرخهای یک ماشین میتوانند در نهایت منجر به بروز یک حرکت یا رفتار در هر شخص بشوند.
چرخهای جلویی ماشین رفتار مربوط به «فکر» و «اقدام» و چرخهای عقب مشخص کننده «فیزیولوژی» و «احساس» در هر شخص است. همانطور که میدانید؛ راننده یک ماشین هیچ تسلطی روی چرخهای عقب ندارد و فقط با هدایت فرمان اتومبیل میتواند چرخهای جلو را در مسیر مورد نظر خود قرار دهد.
چرخهای عقب نیز به دنبال چرخهای جلو مجبور به طی مسیر خواهند بود. افکار انسانها معمولا منجر به بروز یک احساس میشود، در پی هر احساسی، به احتمال زیاد رفتاری از انسان سر میزد و در نهایت رفتارهای شخص باعث انجام یک اقدام و عمل میشود.
رفتارها در مغز انسان بصورت کدگذاریشده ذخیره میشوند. بهطوری که اگر زمان دیگری، شخص احساس یا افکار مشابه داشته باشد، رفتار مشابه بروز میکند. به این ترتیب؛ مغز با تبدیل کردن انواع رفتارهای انسان به الگوهای مشابه، در مصرف انرژی صرفهجویی میکند.
بنابراین اگر بتوانید الگوهای مورد نیاز خود را در مغز تشکیل دهید، در هر زمان به راحتی میتوانید فعالیت موردنظر را انجام دهید. با کنترل روی افکار و اقدامها میتوانید هدایت احساسها و حتی فرآیندهای فیزیولوژیک بدن خود را نیز در دست بگیرید. مسیر عصبی در واقع سازوکار اصلی ماشین رفتار را می سازد.
مسیر عصبی در همه امور روزمره زندگی انسان نقش دارد و فقط مخصوص یادگیری نیست. انسانها خیلی از اعمال و رفتارهای زندگی روزمره خود را ناخودآگاه و فقط به دلیل تکرار زیاد یاد میگیرند.
از شستشوی دستها و پوشیدن لباس گرفته تا بالا رفتن از پله و حتی بسیاری از ویژگیهای ذهنی مانند پرحرفی، خجولی، اهمالکاری یا پرخوری.
عادتها به این دلیل در وجود افراد بسیار ریشهدار و تقریبا غیرقابل ترک میشوند که در اثر مرور زمان و تکرار مداوم، مسیر عصبی بسیار بزرگ و قدرتمندی برای آنها ساخته شدهاست. ترک عادتها مانند خراب کردن یک پل غولپیکر بسیار مستحکم است.
اما با هر بار تکرار نکردن یک عادت از بخشی از استحکام این پل کاسته میشود. اگر شخص در ترک عادتی تداوم داشته باشد، مسیر عصبی آن کار ضعیف و ضعیفتر میشود، اما هیچگاه از بین نمیرود. بهترین روش برای ترک یک عادت مخرب، جایگزین کردن آن با یک عادت جدید و مطلوب است.
البته گاهی اوقات بعضی از مسیرهای عصبی به سختی شکل میگیرد و با دشواری زیادی هم تضعیف میشوند. بدیهی است که عادتهایی که طی ده یا بیست سال شکل گرفتهاند، مدت زمان بیشتری برای جایگزینی میطلبند.
اما با گذشت زمان بیشتر، عادتهای جدید قویتر شده و مسیرهای عصبی تازه، بزرگتر میشوند. به همان میزان که باید از عادتهای مخرب و بد دوری کرد، عادتهای خوب در زندگی افراد بسیار ضروری به نظر میرسند. تصور کنید برای بالا رفتن از پله با بستن بند کفشها هر روز باید فکر و انرژی زیادی صرف میکردید!
اما مغز برای صرفهجویی در انرژی، عادتها را در خود شکل میدهد تا مجبور نباشد برای انجام هر کار تکراری و یادگیری مجدد، انرژی صرف کند. تحقیقات بسیار زیادی برای تبدیل شدن یک رفتار جدید به عادت انجام گرفته است که دانشمندان برای آن سه مرحله را در نظر گرفتهاند.
طی سه مرحله زیر یک رفتار از قسمت خودآگاه مغز، به قسمت ناخودآگاه انتقال پیدا کرده و به یک عادت تبدیل میشود:
در این مرحله دانش و اطلاعاتی در زمینه یک موضوع دریافت میشود
در این مرحله، اطلاعات کسب شده بصورت عملی به اجرا در میآید
با استمرار و تداوم تمرینها حداقل به مدت ۲۱ روز، عادتها ایجاد میشوند
آشنایی با سازوکار مسیر عصبی نشاندهنده اهمیت ناچیز ویژگیهای ذاتی و استعداد افراد در انجام کارها است. عموما افراد تصور میکنند؛ برای انجام یک هر کاری باید استعداد آن را داشته باشند.
در این که داشتن تواناییهای بالقوه و استعداد، با انجام دادن درست کارها رابطه مستقیمی دارد، هیچ شکی نیست. اما موضوع به همین سادگی نیست! داشتن استعداد مانند داشتن یک مسیر عصبی پیشساخته در مغز افراد است، که باعث میشود مسیر یادگیری راحتتر و سریعتر طی بشود.
در نهایت این تلاش خود فرد است تا بتواند مسیر عصبی مورد نیاز خود را گستردهتر نماید. در مقابل، شخصی که مسیر عصبی از پیشساخته شدهای ندارد، با کمی صرف زمان و انرژی بیشتر میتواند مسیر عصبی مورد نظر خود را ساخته و با تکرار و تمرین آن را قدرتمندتر نماید.
بنابراین؛ همانطور که پیشتر هم اشاره شد، عبارت ناتوانی برای مغز بیمعنی است. زیرا انسانها قدرت انجام هرکاری را دارند، به شرط آنکه با آموزش، تکرار و تمرین، مسیر عصبی مربوطه را بسازند و در جهت قدرتمند شدن آن گام بردارند.
خجولی یکی از واکنشهای ذهن انسان به محرکها و رویدادهای اطراف است. هنگامی که رویدادی رخ میدهد، مغز انسان به کمک حواس پنجگانه، ورودیهایی را دریافت مینماید. سپس اطلاعات جمعآوری شده را با دادههای قبلی که در بایگانی ذخیره کردهاست، مقایسه میکند.
اطلاعات بایگانی شده در مغز شامل باورها، تجربهها، آموزشها، عکسالعملها، خاطرات و تمام رخدادهای گذشته هستند. براساس این اطلاعات است که مغز تصمیم میگیرد چه واکنشی را نسبت به چه رویدادی نشان بدهد. ب
ه عنوان مثال زمانی که شخصی ناشناس با شما صحبت و احوالپرسی میکند و دست خود را برای دستدادن دراز میکند، مغز بر اساس دادههای بایگانی شده یکی از سه نوع واکنش زیر را نشان میدهد:
⊕ واکنش درست که ارتباطات را قویتر میکند و تعامل را با دیگران بهبود میبخشد. مثلاً شما نیز دست خود را برای دست دادن دراز میکنید.
⊕ واکنش غلط که ارتباطات با دیگران را ضعیفتر میکند و گاهی اوقات جنبه تخریب روابط را نیز دارد. مثلاً شما با رفتار تهاجمی با فرد برخورد میکنید.
⊕ واکنش خجولی که ارتباطات با دیگران را ضعیفتر میکند، اما جنبه تهاجمی و آسیب ندارد.
مسیر عصبی مهمترین عاملی است که پایگاه دادههای درون مغز انسان را میسازد. معمولا افراد خجالتی در نتیجه تجربیات ناخوشایند قبلی و خاطرات نامطلوب از ازاتباطهای اجتماعی، عکسالعملهای مناسبی نشان نمیدهند.
به این ترتیب؛ رفتار خجولی برای این افراد به یک عادت همیشگی تبدیل شدهاست. همانطور که مسیر عصبی میتواند در ایجاد یا تکرار عادتها نقش داشته باشد، میتواند در رفع رفتار خجولی نیز به عنوان یک عادت، ایفای نقش کند.
برای غلبه بر خجالت و کمرویی نخست باید مسیر عصبی آن را بسازید، برقراری ارتباط با دیگران شاید در ابتدا امری سخت و یا حتی غیرممکن به نظر برسد. زیرا در اولین مرحله ساخت یک مسیر عصبی چنین دشواریهایی اجتنابناپذیر است.
اما به محض ایجاد نخستین راه ارتباطی و تمرین بیشتر در موقعیتهای مشابه، مسیر عصبی جدید جایگزین مسیر عصبی خجولی خواهد شد.
هرچه انتقال نورونها بصورت مکرر اتفاق بیافتد، جابجایی راحتتر و سریعتر انجام میگیرد تا جایی که مسیر جدید و سخت فعلی به یک مسیر ساده تبدیل میشود.
مقاله چطور بر خجالت و کمرویی خود غلبه کنیم؟ را هم مطالعه نمایید.
در آموزش سخنرانی مجموعه بزرگی از عوامل و ویژگیهای ذهنی دخیل هستند. استعدادها، عادتهای روزمره، رفتار خجولی و نوع افکار و احساسات یک فرد، برای موفقیت در مسیر سخنرانی اهمیت دارد. برای آنکه به یک سخنران حرفهای تبدیل شوید باید مسیر عصبی سخنرانی در مغز شما تشکیل بشود.
این مسیر عصبی پیشنیازهای زیادی دارد؛ ترک عادتهای مخرب، تکیه بر تواناییهای بالقوه، غلبه بر ترس و خجالت و همه مواردی که پیشتر بیان شد، از پیشنیازهای ساخت مسیر عصبی سخنرانی در مغز به شمار میروند.
مسیر عصبی سخنرانی در مغز، با اولین تمرینهای سخنرانی شما شروع به شکلگیری میکند و در ادامه با تمرینهای منظم روزانه، قویتر میشود.
بنابراین بدیهی است که در شروع مسیر سخنرانی، با دشواریهای زیادی دست و پنجه نرم کنید و صحبت کردن در جمع، برایتان بسیار سخت باشد. اما به محض اینکه نخستین سخنرانی خود را انجام دهید و قدم در مسیر یادگیری سخنرانی بگذارید، از سختیهای این کار به تدریج کاسته خواهد شد.
پس از مدتی مهارت سخنرانی به عادت شما تبدیل خواهد شد و بصورت ناخودآگاه ویژگیهای یک سخنران حرفهای را از خود بروز میدهید.
احتمالا در نخستین سخنرانیهای خود به شدت نگران فراموش کردن متن، عملکرد زبان بدن و بازخوردهای مخاطب خواهید بود. درست مانند راننده مبتدیای که در نخستین روزهای رانندگی روی همه موارد ریز و درشت رانندگی تمرکز داشت. اما تمرین کردن باعث میشود مهارتهای سخنران حرفهای به عادتهای روزمره شما تبدیل شود.
مقاله همه چیز درباره سخنرانی را هم مطالعه کنید.
با انجام برخی فعالیتها و به کار بستن بعضی از تکنیکها میتوان توانایی مغز را برای ساخت مسیرهای عصبی جدید بالا برد. مغز انسان نیز مانند دیگر اندامهای بدن، برای قدرتمند شدن نیاز به تمرین دارد.
همانطور که برای افزایش ظرفیت و قدرت عضلات بدن تمرینات ورزش مستمر توصیه میشود. برای بالا بردن ظرفیت و توانایی مغز نیز میتوان تمرینهای مفید و ساده زیر را انجام داد:
∇ بازیهای فکری انجام دهید: فعالیتهای همچون شطرنج و
∇ از دست مخالف استفاده کنید: سعی کنید در طول روز برخی از کارها را با دست مخالف انجام دهید
∇ بعضی چیزها را حفظ کنید: لیست خریدهای منزل، برخی تلفنها و یا حتی بخشی از یک کتاب را حفظ کنید
∇ کتابهای جدید بخوانید: با وجود آنکه ممکن است به موضوع خاصی برای مطالعه علاقه داشته باشید، اما سعی کنید کتابهای مختلف را در تمام حوزهها بخوانید
∇ مشاهدات خود را تقویت کنید: در مشاهده فرآیندها دقیق باشید و سعی کنید آنها را توضیح دهید یا پس از برگشت به خانه سعی کنید جزییات ویترین و تابلوهای فروشگاههای مسیر خود را بخاطر بیاورید
∇ عادتهای خود را جایگزین کنید: عادتهای کوچکی همچون رفتن از یک مسیر به محل کار، استفاده از یک نوع وسیله نقلیه و… را به صورت متناوب تغییر دهید.